:)


یه چی میگم درکش کردی لایک کن











تو که داغون میشی (بیخود) میکنی پروفایلشو بازمیکنی


[ بازدید : 161 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ چهارشنبه 20 دی 1396 ] [ 11:58 ] [ Tina ]

دلتنگی


گاهی اوقات اونقدر دلتنگی اذیتت میکنه


که سعی میکنی دیگران رو بخندونی تا شایددلتنگیت یادت بره


این بدترین نوع دلتنیگه


[ بازدید : 174 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ دوشنبه 18 دی 1396 ] [ 21:41 ] [ Tina ]

چشم چشم دو ابرو


چشم چشم دو ابرو


چشمای گریون بی سو


کمرم بند شکسته آن کمند گیسو



#آهنگ_کاسه خون_مهراب


[ بازدید : 167 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ پنجشنبه 14 دی 1396 ] [ 15:31 ] [ Tina ]

امروز


امروز دیرتر رفتم سرجلسه امتحان


خیلی حاام بد بود اصلا نمیتونستم


وقتی رسیدم امتحان داشت شروع میشد


اون ندید که من اومدم


بعداز امتحان نمیخاستم ببینتم


واسه همین زود اومدم بیرون ازشانس بدم قراربود مامانم نره و دم در منتظرم بمونه تا امتحان تموم بشه


وقتی اومدم مامانم نبود کاری واسشون پیش اومده بود


منم همین که دیدم اونم داره میاد سمت در


واسه اینکه نبینتم زود رفتم سمت آبخوری


تو آینه یه نگاه به صورتم کردم دیدم چشمام قرمزه و گود افتاده


برگشتم که ببینم اون رفته یا نه


که دیدم سرگردونه و انگار داره دنبال کسی میگرده


اصلا سمت دوستاش نمیرفت


من خوش خیال هه گفتم شاید داره دنبال من میگرده


و واقعا هم احساس میکنم همینطور بود


میخاستم خیلی بی سر و صدا از اونجا دور بشم


که یهو نگاش افتاد به نگاهم


سرمو برنگردوندم


فقط دیدم که برای ثانیه ای بهم نگاه میکردیم


که اون واسه اینکه مثلا غرورش زیر سوال نره چشماشو برگردوند و سریع از اون محل دور شد


منم رفتم


بعد دیدم که بین این همه شلوغی نشسته کنار آلاچیق و تو یه فکردیگس


خدارو چ دیدی شاید اونم مثل من درگیر فکر بوده


تو این حال و هوا بودم که مدیر جان:/ اومد صدامون کرد که همه یک طرف حیاط جمع بشیم


میخاست حرف بزنه


شاید اتفاقی ولی ما کنار هم وایساده بودیم


هووووف دیگه هیچی نفهمیدم فقط اومدم خونه


شاید به جایی رسیدم که دیگه نمیخام ببینمش


حالم اصلا خوش نیست چشمام درد میکنه




[ بازدید : 168 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ پنجشنبه 14 دی 1396 ] [ 15:28 ] [ Tina ]

هوووف


لبخنداش حالم و بهم میزنه


میگن ارزش نداره


[ بازدید : 204 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ چهارشنبه 13 دی 1396 ] [ 21:54 ] [ Tina ]

# آهنگ چقدرتنهام علیشمس


فکرمیکردم اون یه ذره آدمه (هه)


رفت و تنهاشد دلم یه عالمه


البته تااونجایی که یادمه


هرچی خوردم از این دل سادمه


من خسته شدم از آدما وطعنه هاشون


خسته شدم از اومدن و رفتناشون


[ بازدید : 212 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ سه شنبه 12 دی 1396 ] [ 15:10 ] [ Tina ]

فردا


فردا امتحان زیست دارم و نمییتونم بخونم


فردا دوباره مثل آیینه دق قراره ببینمش اه


چرا نمیتونم فراموشش کنم؟!


امیدوارم فردا بتونم جلوی اشکامو جلوش بگیرم


امیدوارم امروز بشه که زیست بخونم تا امتحانو گند نزنم به خاطر اون دیوونه


اه


[ بازدید : 207 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ سه شنبه 12 دی 1396 ] [ 11:06 ] [ Tina ]

شب


بازم شب شد و بازهم یادآوری یک مشت خاطره


بازهم گریه بازهم سردرد بازهم قرمزی چشم


[ بازدید : 204 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ دوشنبه 11 دی 1396 ] [ 22:27 ] [ Tina ]

کاشکی برگرده


کاشکی برگردههههه


اونی که عااشقم کرده


..........................


امروز دوباره دیدمش حالش خوب بود


ولی من داغون بودم


دوستم بیچاره قصدداشت بهم دلداری بده


هی میگفت الان به چیزی فکرنکن امتحانت رو خراب میکنی


اخه امروز امتحان ریاضی داشتیم


ولی من کل امتحان دستام میلرزید


توی راهرو که داشتیم میرفتیم سرجلسه


اون کنار من بود که داشتیم از پله ها بالامیرفتیم


حالش خوب بود از چشماش میشد فهمید


ولی من سرم پایین بود اگه یک ثانیه دیگه مونده بودم


میزدم زیر گریه


نمیتونستم خودم و کنترل کنم


فقط سریع رفتم و رو صندلیم نشستم تا امتحان شروع شه


توی کل امتحان از فکرش بیرون نمیرفتم



وااااای خداااا میشه برگردهههه؟؟؟؟؟


بس نیست این همه اشک؟؟


بس نیست این همه بغض؟؟



میشه کمکم کنی خداا؟



[ بازدید : 200 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ دوشنبه 11 دی 1396 ] [ 14:44 ] [ Tina ]

اه


یاد و خاطرش داره دیوونم میکنه


دیگه نمیتونم تحمل کنم


باهر کاری یاد اون میوفتم


نمیدونم باید فراموشش کنم یا واسه برگردنش تلاش کنم


من آدمیم که دیر وابسته میشم ولی الان واقعا وابستش شده بودم


این یعنی دیوونگی تمام که هنوزم اگه بگه میخام برگردم میگم راه واست بازه


خوابش رو دیدم توی خواب چندوقتی بود که از همه جداشده بودیم ولی من هنوز


عاشقش بودم امتحان داشتیم من مسیرم خورد به اون و داشتم از کنارش رد میشدم


سرم پایین بود و اشک تو چشمام جمع شده بود


که یهو دیدم دستم و گرفت و محکم فشار داد


سرم و بالا نیوردم و تودلم قربون صدقش رفتم


که یهو از خواب بیدار شدم


آخه چراااا خداااا


چرااا


چرا من اینجوری وابسته شدم


چی میشه اگه برگرده


خودم همیشه خوشحال بودن رو بهش یاد میدادم


یاد گرفت و منو فراموش کرد


این مگه همون ادمی نیست که بهم میگفت ممنون که هستی


پس چیشد تهش


اه


[ بازدید : 188 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ دوشنبه 11 دی 1396 ] [ 14:37 ] [ Tina ]